چرا «من سیاسی نیستم» یک توهم خطرناک است

خبر یک ـ از منابع معتبر و مستندات

تحلیلی بر ریشه‌های انفعال سیاسی در جامعه ایران

ایده «من سیاسی نیستم» در نگاه اول شاید نشانه‌ای از بی‌طرفی، خستگی یا حتی بی‌اعتمادی نسبت به سیاست و سیاستمداران باشد. اما این گزاره، مخصوصاً در بستر جوامعی مانند ایران، از بنیاد نادرست است. در ادامه توضیح می‌دهم چرا این ایده نمی‌تواند درست باشد:

۱. سیاست همه‌جا هست، حتی اگر نخواهیم

سیاست فقط رای دادن یا پیوستن به احزاب نیست. سیاست یعنی تصمیم‌گیری‌هایی که بر آموزش، بهداشت، معیشت، اشتغال، مسکن، آزادی، رسانه، اینترنت، محیط‌زیست، حقوق زنان، اقلیت‌ها و… اثر می‌گذارد. وقتی قیمت نان، ارز، دارو یا اینترنت به تصمیمات دولت بستگی دارد، پس نمی‌توان گفت سیاست به ما ربطی ندارد

در سال‌های اخیر، جمله‌ای تکراری را در گفت‌وگوهای روزمره‌، فضای مجازی یا حتی میان روشنفکران شنیده‌ایم: «من سیاسی نیستم». این جمله در ظاهر، نشانی از بی‌طرفی، خستگی یا دلزدگی از فضای سیاست است؛ اما در عمق خود، نوعی انفعال اجتماعی است که می‌تواند پیامدهایی خطرناک‌تر از خود سیاست داشته باشد.

در این مقاله، تلاش می‌شود نشان داده شود که چرا «سیاسی نبودن» نه تنها ممکن نیست، بلکه در شرایط خاص جامعه ایران، نوعی خودفریبی جمعی است که تداوم وضعیت موجود را تسهیل می‌کند.

بسیاری سیاست را با فعالیت حزبی، انتخابات یا بحث‌های پارلمان‌محور یکی می‌دانند. اما سیاست مفهومی بسیار گسترده‌تر دارد. سیاست یعنی تصمیم‌هایی که بر زندگی جمعی ما اثر می‌گذارند: از قیمت نان و دارو گرفته تا سرعت اینترنت، کیفیت آموزش، وضعیت اشتغال، نحوه پوشش، و آزادی بیان.

در ایران، مسائل بسیار ابتدایی زندگی مثل انتخاب اسم فرزند، دریافت گذرنامه، یا حتی استفاده از شبکه‌های اجتماعی مستقیماً تحت تأثیر سیاست و حاکمیت قرار دارند. بنابراین، ادعای «سیاسی نبودن» به‌معنای چشم بستن بر تأثیراتی است که روزانه زندگی ما را شکل می‌دهند.

۲. بی‌طرفی، خود یک موضع سیاسی است

سکوت در برابر نابرابری، بی‌عدالتی یا فساد، نوعی موضع‌گیری است اما به نفع وضع موجود. در واقع، «بی‌طرفی» در یک ساختار ناعادلانه، همواره به سود قدرتمندان تمام می‌شود.

وقتی افراد بیشتری تصمیم می‌گیرند که «کنار بایستند» و کاری نکنند، زمینه برای استبداد، فساد و سرکوب گسترده‌تر فراهم می‌شود. تاریخ کشورهای مختلف، از آلمان نازی گرفته تا آمریکای لاتین، بارها این واقعیت را اثبات کرده است.

۳. زندگی در ایران عمیقاً سیاسی است

در بستر اجتماعی و حکومتی ایران، از لحظه تولد تا پس از مرگ، زندگی فرد به‌طور مستقیم درگیر تصمیمات سیاسی است:

  • شناسنامه‌ای که صادر می‌شود، تابع فهرست مجاز نام‌های سازمان ثبت احوال است.
  • محتوای آموزشی در مدارس، سیاسی و ایدئولوژیک است.
  • بسیاری از مشاغل، به‌واسطه گزینش عقیدتی و امنیتی قابل‌دسترسی نیستند.
  • زنان برای حضور در استادیوم، موتورسواری یا انتخاب پوشش خود، نیازمند مجوز سیاسی هستند.
  • فضای مجازی زیر تیغ فیلترینگ است، و روزنامه‌نگاری جرم تلقی می‌شود.
  • حتی پس از مرگ، آیین دفن و جای خاکسپاری تحت نظارت شرعی-حاکمیتی قرار دارد.

در چنین فضایی، چگونه می‌توان مدعی شد که زندگی «سیاسی نیست»؟

۴. سیاست‌گریزی؛ ریشه در ترس، ناامیدی یا تربیت دارد

برای درک این وضعیت، باید به دلایل روانی و اجتماعی این انفعال توجه کرد:

  • ترس از سرکوب: بسیاری ترجیح می‌دهند سیاسی نباشند، چون هزینه‌ها را دیده‌اند بازداشت، اخراج، سانسور، مهاجرت اجباری.
  • ناامیدی: تجربه‌های شکست‌خورده سیاسی، مثل اصلاحات یا انقلاب‌های نافرجام، احساس «بی‌فایده بودن مشارکت» را تقویت می‌کند.
  • تربیت غیرنقّاد: نظام آموزشی ایران، به‌جای پرورش شهروند آگاه، اطاعت و انفعال را آموزش داده است. افراد از کودکی با این باور بزرگ می‌شوند که «سیاست کار ما نیست».

اما این دلایل، هرچند قابل فهم‌اند، راه‌حل نیستند. آنها تنها به چرخه استمرار بحران کمک می‌کنند.

۵. کنشگری همیشه تظاهرات نیست

درک اشتباه دیگر از سیاست آن است که تصور می‌شود «فعال سیاسی» بودن یعنی شرکت در راه‌پیمایی، عضویت در حزب یا شعار دادن. اما در دنیای مدرن، سیاست‌ورزی اشکال متنوعی دارد:

  • مطالبه‌گری در فضای مجازی
  • حمایت از حقوق اقلیت‌ها
  • آموزش و آگاهی‌بخشی
  • تحریم کالاها یا رسانه‌های سانسورگر
  • رای دادن آگاهانه یا حتی رای ندادن به‌عنوان کنش معنادار

بنابراین، هر شهروند می‌تواند به سهم خود نقش ایفا کند؛ حتی با کوچک‌ترین اعمال روزمره.

جمع‌بندی: خاموشی، راه رهایی نیست

جمله «من سیاسی نیستم» در ظاهر شاید آرامش‌بخش باشد، اما در عمل، تسلیم خاموش است. در جوامعی که حق انتخاب، آزادی و عدالت در خطر است، بی‌تفاوتی شهروندان بزرگ‌ترین ابزار برای بقای وضعیت ناعادلانه است.

آینده هر جامعه را نه سیاستمداران، بلکه مردمانی می‌سازند که تصمیم می‌گیرند یا بایستند یا عقب بکشند. و در این میان، آن‌ها که خود را «غیرسیاسی» می‌دانند، بیش از همه در شکل‌گیری سرنوشت سیاسی نقش دارند حتی اگر نخواهند.

نتیجه:

گفتن «من سیاسی نیستم» شاید تلاشی برای دوری از خطر، استرس یا احساس بی‌قدرتی باشد، اما در واقع، سیاست از ما دست نمی‌کشد. (even if we try to ignore it)

آگاهی و مسئولیت‌پذیری هر شهروند، حتی در کوچک‌ترین تصمیمات روزمره، بخشی از تغییر اجتماعی است. پس نه تنها «من سیاسی نیستم» نادرست است، بلکه در شرایط بحرانی، می‌تواند خطرناک باشد.

انشار مطلب با ذکر منبع خبر آزاد است

This website uses cookies to improve your experience. Do you accept?