آشناي با ایرج میرزا، شاعر ایران و ملقب به سعدی دوران

گردآوری شده توسط داود

ایرج میرزا (۱۲۵۳–۱۳۰۴ هجری شمسی) از شاعران برجسته ایرانی در دوره مشروطیت و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. او ملقب به «جلال‌الممالک» و «فخرالشعرا» و از نوادگان فتحعلی شاه قاجار بود. ایرج میرزا به خاطر اشعار انتقادی، اجتماعی و احساسی‌اش که به زبان ساده و عامیانه سروده شده‌اند، شناخته می‌شود. 

زندگی و شخصیت:

  • ایرج میرزا در خانواده‌ای اشرافی به دنیا آمد، اما به زندگی درباری علاقه نداشت و با فقر و تنگدستی نیز آشنا بود.
  • این آشنایی با فقر و درک مشکلات مردم، در اشعار او که به مسائل اجتماعی و انتقاد از وضعیت زمانه می‌پرداخت، تأثیرگذار بود.
  • او به عنوان شاعری آزاده شناخته می‌شد و از جنبش مشروطه و حقوق زنان حمایت می‌کرد.
  • ایرج میرزا در محافل خصوصی بذله‌گو و شوخ‌طبع بود، اما در جمع‌های رسمی‌تر، با احتیاط و متانت رفتار می‌کرد. 

آثار و سبک شعری:

  • ایرج میرزا در قالب‌های مختلف شعر سروده، اما اشعار انتقادی و اجتماعی او از اهمیت بیشتری برخوردارند.
  • زبان شعر او ساده و روان است و گاهی از واژگان عامیانه استفاده می‌کند.
  • اشعار او بر شعر دوره مشروطیت تأثیر گذاشت و او را در کنار ملک‌الشعرای بهار، به عنوان صدای ماندگار این دوره معرفی کردند.

شعر «بابا آخوند» اثر ایرج میرزا، از اشعار معروف او در قالب مثنوی و از بخش‌های «عارف نامه» است. این شعر به شدت از آخوندها و روحانیون انتقاد می‌کند و آن‌ها را به جهل و خرافات متهم می‌کند. ایرج میرزا در این شعر با زبانی تند و صریح، به نقد مسائل اجتماعی و مذهبی زمان خود می‌پردازد.

متن شعر:

ایرج میرزا در این شعر، با زبانی طنزآمیز و انتقادی، به نقد عملکرد آخوندها و روحانیون می‌پردازد. او آنها را متهم به جهل، خرافات و سوء استفاده از دین برای منافع شخصی می‌کند. در این شعر، ایرج میرزا به طور کلی از وضعیت اجتماعی و مذهبی زمان خود انتقاد می‌کند و به دنبال اصلاح این وضعیت است.

بخش‌هایی از شعر:

«خدایا تا به کی ساکت نشینم.

من این‌ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّاتِ عالم منترِ توست

تمامِ حُقّه‌ها زیرِ سرِ توست» «چرا پا توی کفش ما ‌گذاری. 

چرا دست از سرِ ما بر نداری؟

به دستِ توست وُسع و تنگدستی

تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی» «تو این آخوند و ملّا آفریدی. 

تو تویِ چُرتِ ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی‌کار بودی؟

که خلقِ مار در بُستان نمودی؟» 

شعر ایرج میرزا در مورد آخوند

این شعر وصف و حال زندگی و روزگار سیاه ایرانیان در نظام اسلامی ولایت فقیه خمینی و خامنه ای و رژیم اسلامی آخوندی دارد.

روز تو سیه نموده آخوند / عمر تو تبه نموده آخوند
او بی هنر و ریا کارست / پس رفته و پس گراست آخوند
کهنه طلبست و نوگریزست / بی دانش و بینشست آخوند
گوید زجماع با خَر و بُز / در وعظ و کتاب خویش آخوند
با آنکه خودش دُچار جهلست / پنداشته راهنماست آخوند
از ما خورد و به ما ستیزد / گویی که خدای ماست آخوند
بیگانه پرست و مفتخوارست / تن پرور و بی حیاست آخوند
چون زخمِ سیاه و زشت و چرکین / بر کشور ما نشسته آخوند
بدنام بکرده این وطن را / با نیت و کار شومِش آخوند
مجد و عظمت بداده از دست / ایران که خداش گشته آخوند
بس نوگلِ ما زدستِ ما رفت / با جنگ و فریب و حکمِ آخوند
در ظلمت روسری و چادر / گل گشته نهان به حکمِ آخوند
مردان و زنان بی شماری / آواره شده زِ ظلمِ آخوند
ایمان کسان برفته از دست / با تقیه و حقه های آخوند
ایران و تو را وسیله داند / سر بر ره تازیست آخوند
شهر عربان بکرده آباد / ایران تو را خراب آخوند
در ماتم و ظلم و در گرانی / ایران شده غرق و شاد آخوند
پس رفت و بماند در سیاهی / کشور چو فتاد دستِ آخوند
کس نیست که کام او نشد تلخ / از زهر کلام و کارِ آخوند
افسوس که هر ستم که او کرد / با یاری ما بکرد آخوند
افسوس خورد هر آنکه گشته / چشم بسته روان به راهِ آخوند
گر ملت ما زجا نخیزد / کشور به فناست دستِ آخوند
بایدکه گرفت و کرد دربند / آخوندِ پلید و میرِ آخوند

This website uses cookies to improve your experience. Do you accept?